فریب خوردن محمد(ص) از شیطان و آوردن آیه برای توصیه به بت پرستی!
محمد(ص) در ماجرای غرانیق(آیات شیطانی) فریب شیطان را خورد و آیاتی آورد در توصیه به پرستش سه بت (لات، عزی و منات) که دختران بت الله محسوب می شدند. این واقعه تاریخی مستند در بسیاری از کتب تاریخی از جمله معتبرترین کتاب تاریخی آن دوران یعنی تاريخ طبری آورده شده ضمن اینکه اسلامگرایان به خاطر عمق این فساد محمد(ص) منکر این این واقعه تاریخی هستند. از آنجا که مخمد(ص) اعتراف کرد که شیطان او را فریب داده و این آیات را بر زبانش جاری ساخته از کجا معلوم که آیات دیگر نیز از القائات شیطان نبوده است؟
شرح ماجرا از تاريخ طبری جلد 3 انتشارات اساطير صفحات 879-883 چاپ 75:
ابن عباس گويد سران قوم فراهم آمدند و به پيمبر وعده دادند که مالی بدو دهند چنانکه توانگرترين مرد مکّه شود و هر که را خواهد به زنی به او دهند ، گفتند
"ای محمد اين چيزها از ان تو باشد که خدايان ما را ناسزا نگوی و به بدی ياد نکنی و اگر اين را نمی پذيری، چيزی ديگر به تو عرضه ميکنيم که به صلاح ما و تو باشد" پيمبر خدای گفت :آن چيست ؟….و چون پيمبر در قرات آيات به محل سجده رسيد سجده کرد و مسلمانان نيز با وی سجده کردند و مشرکان قريش و ديگران که در مسجد بودند به سبب ان ياد که پيمبر از خدايانشان کرده بود به سجده افتادند و هر مومن و کافر آنجا بود سجده کرد
… و چنان بود كه پيمبر خداى صلى الله عليه و سلم به صلاح قوم خويش راغب بود و مىخواست با آنها نزديك شود. محمد بن كعب قرظى گويد: چون پيمبر ديد كه قوم از او دورى مىكنند و اين كار براى او سخت بود آرزو كرد كه چيزى از پيش خداى بيايد كه ميان وى و قوم نزديكى آرد كه قوم خويش را دوست داشت و می خواست خشونت از ميانه برود و چون اين انديشه در خاطر وى گذشت و خداوند اين آيات را نازل فرمود:
«وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (53: 1- 3)» يعنى: قسم به آن ستاره وقتى كه فرو رود كه رفيقتان نه گمراه شده و نه به باطل گرويده است، و نه از روى هوس سخن مىكند. و چون به اين آيه رسيد كه: أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى، وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى (53: 19- 20 ) يعنى: مرا از لات و عزى، و منات سومين ديگر، خبر دهيد.
شيطان بر زبان وى انداخت كه تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لَتُرتَجى.
يعنى اين بتان والا هستند كه شفاعتشان مورد رضايت است.
و چون قرشيان اين بشنيدند خوشدل شدند و از ستايش خدايان خويش خوشحالى كردند و بدو گوش دادند و مؤمنان نيز وحى خدا را باور داشتند و او را به خطا متهم نمىداشتند و چون پيمبر در قرائت آيات به محل سجده رسيد سجده كرد و مسلمانان نيز با وى سجده كردند و مشركان قريش و ديگران كه در مسجد بودند به سبب آن ياد كه پيمبر از خدايانشان كرده بود به سجده افتادند و هر مؤمن و كافر آنجا بود سجده كرد، مگر وليد بن مغيره كه پيرى فرتوت بود و سجده نمىتوانست كرد و مشت ريگى از زمين برگرفت و به پيشانى نزديك برد و بر آن سجده كرد.
گويد: و چون قرشيان از مسجد بيرون شدند خوشدل بودند و می گفتند: «محمد از خدايان ما به نيكى ياد كرد و آنرا بتان والا ناميد كه شفاعتشان مورد رضايت است.» و قصه سجده به مسلمانان مقيم حبشه رسيد و گفتند قریشيان اسلام آورده اند و بعضيشان بيامدند و بعض ديگر به جاى ماندند، و جبرئيل بيامد و گفت: «اى محمد چه كردى، براى مردم چيزى خواندى كه من از پيش خدا نياورده بودم و سخنى گفتى كه خداى با تو نگفته بود.» و پيمبر خداى سخت غمين شد و از خداى بترسيد، و خداى عز و جل با وى رحيم بود و آيهاى نازل فرمود و كار را بر او سبك كرد و خبر داد كه پيش از آن نيز پيمبران و رسولان چون وى آرزو داشته اند و شيطان آرزوى آنها را در قرائتشان آورده است و آيه چنين بود:
«وَ ما أَرْسَلْنا من قَبْلِكَ من رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ الله ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ الله آياتِهِ وَ الله عَلِيمٌ حَكِيمٌ (22: 52)»
يعنى: پيش از تو رسولى يا پيغمبرى نفرستاده ايم، مگر آنكه وقتى قرائت كرد شيطان در قرائت وى القاء كرد خدا چيزى را كه شيطان القا كرده باطل می كند سپس آيه هاى خويش را استوار می كند كه خدا دانا و فرزانه است.
و غم پيمبر برفت و ترس وى زايل شد و چيزى كه شيطان به زبان وى انداخته بود منسوخ شد و اين آيه آمد كه:
«أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى، تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى، إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ الله بِها من سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ من رَبِّهِمُ الْهُدى. أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى. فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى. وَ كَمْ من مَلَكٍ في السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا من بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ الله لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى (53: 21- 26)»
يعنى: آيا پسر خاص شماست و دختر خاص خداست؟ كه اين خود قسمتى ظالمانه است. بتان جز نامها نيستند كه شما و پدرانتان ناميده ايد و خدا دليلى درباره آن نازل نكرده جز گمان را با آنچه دلها هوس دارد، پيروى نمی كنند در صورتى كه از پروردگارشان هدايت سوى ايشان آمده است. مگر انسان هر چه آرزو كند خواهد داشت. كه سراى ديگر و اين سراى متعلق به خداست. چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعتشان كارى نمىسازد مگر از پس آنكه خدا به هر كه خواهد و پسندد اجازه دهد.
و چون قرشيان اين بشنيدند گفتند: «محمد از ستايش خدايان شما پشيمان شد و آنرا تغيير داد و سخن ديگر آورد.» و اين دو كلمه كه شيطان به زبان وى انداخته بود به دهان مشركان افتاده بود و سختى آنها با مسلمانان بيفزود و گروهى از مهاجران حبشه بيامدند و چون به نزديك مكه رسيدند شنيدند كه خبر مسلمانى مكيان نادرست بوده و در پناه ديگران يا پنهانى وارد مكه شدند و اين جمله سى و سه كس بودند كه در مكه بماندند تا با پيمبر سوى مدينه مهاجرت كردند.
Comments
Post a Comment